به نام یزدان پاک
زشیر شتر خوردن و سوسمار عرب را به جایی رسیدست کار
که تــاج کیـــانی کند آرزو تفو بر تو ای چرخ گردون تفو
دهم اردی بهشت ماه خورشیدی روز میهنی - مردمی، بزرگ داشت و پاس داشت
******* شاخاب همیشگی پــارس *******
گرامی باد
به بهانه ی روز ملی، بزرگ داشت شاخاب پارس (خلیج فارس)
خلیج العربی یا شاخاب پارس ...؟
هان ای دژخیم بد کنش، و تو ای آهرمن بد سگال سیه دل، من سربازم، من جان باز پاک بازم، من آزاده ام، تو که در سر بزرگ و پوچ خویش خواب را راست می نگری، بیدار باش، اینجا ایــران است، اینجا سرزمین رستم و گیو و گودرز است، ای آژدهاک تازی خوی اینجا سرزمین کاوه و آفریدون است، ای کور دلان و کوته اندیشان با چشمان باز، بنگرید، اینجا ایران، سرزمین آرش و آریو برزن است، اینجا سرزمین کوروش و داریوش و خشایارشا ست، اینجا سرزمین ارشک و سورنا و انوشیروان ست، ای نابخردان تازی منش اینجا سرزمین پند شماست! سرزمین شهریار شانه هاست (شاهپور ذوالاکتاف ) ، اینجا سرزمین بابک و مازیار، ابومسلم و یعقوب است، از اینجا بود که نادر پسر شمشیر، جهان بگرفت، از اینجا بود که گیتی سامان گرفت، از این سرای بود که نخستین داد و دهش نیک زندگی برای جهانیان گسترش یافت، تنها این جاست که دروغ همتا با بدسالی و سپاه دشمن است، ای بی گانگان و باختریان، ای کوته اندیشانی که همچنان در سر بی خرد خویش گمان چنگیز و سکندر و تازیان را می پرورانید، اینجا نه روم که آتیلا آن را به خاک و خون بکشد، و نه مصر است که تازیان فرهنگ آن بدرند، اینجا هلنیسم ایرانیک شد، تازیسم ایرانیک شد، ترکیسم ایرانیک شد، پس چشمانت را باز بگشای و بنگر که چگونه جهانیان با کرنش و فروهشتگی، خوش بخت و شادمان خود را به زیر درفش فرهنگ ایران زمین می رسانند، پس تو ای تازی، و توای بی گانه ، « هر که هستی و از هر کجا که آمده ای بدان » اینجا سرزمین سی مرغ و همای، سرزمین سهند و سبلان، سرزمین دماوند پایا و پیر، سرزمین اروند و جیهون و سرزمین شیر مردان و شیر زنانی ست که جان برای ذره ای خاک آن می دهند، مبادا خواب خام و پوچ، تو را بر آن برانگیزاند که حتا در اندیشه و گمان خویش، خواست خاک و آب و باد و آتشش کنی، که اگر چنین کنی، هر آن، به آتش کین و خشم سربازانش خواهی سوخت؛
« مباشد چو ایران تن من مباد بدین بوم بر زنده یک تن مباد»
از دریای مازندران تا شاخاب همیشگی پارس از خراسان بزرگ تا آران، همه و همه ازان ما وهمه ی ایرانی تباران است .
چیره گی و دستیابی ایران بر شاخاب پارس را می توان به سه هزار سال پیش بازگرداند! نخستین گزارشی که از فرمانرانی ایرانیان بر کرانه های نیلگون دریای پارس می شود، بازمی گردد به فرمانروایی ایلامیان که از نیم روز(جنوب) رشته کوه های زاگرس تا نیم روز جلگه ی شوش مرزهای خود را گسترانده بودند، کرانه های نیلگون دریای پارس همواره به زیر درفش ایلامیان بود، تا این که به سال 645 پی .ز (ق.م) بدست آشوریان از رویه روزگار برچیده گشتند، پس از چندی مادها که مرزهای فرمانروایی آن ها بخش های هـَنگ متانه(همدان) آذربادگان(آذربایجان) و کوردستان (کردستان) را در بر می گرفت ، آغاز به گسترش قلمرو خویش به سوی نیم روز سرزمین شان یعنی بخش های انزان و پرسوا (پارس) نمودند و پس از چیره گی بر آنان دامنه مرزهای شان به کرانه های دریای پارس رسید؛ پس از به پادشاهی رسیدن کوروش بزرگ، که بنیان گذار نخستین شاهنشاهی جهان و گستراننده داد و دهش نیک بشری است، مرزهای ایران در هر سو به بیشترین پهنای خود رسیده بود؛« منم کوروش، شاه شاهان، شاه هخامنشی ... ، شاه چهار گوشه جهان، ... » در دوره ی پادشاهی هخامنشی نه تنها دریای پارس همچنان ازآن ایران بود، بل که میان دریا(بحرین) تا مصر نیز به آن پیوست؛
داریوش که پس از کمبوجیه به پادشاهی خاندان هخامنشی رسیده بود در سنگ نبشته ای که در مصر در کنار کانال ترعه (سوئز) به یادگار گذاشته است، در بند دهم آن به روشنی از دریای پارس به نام « درَیَ ت یَ هچا پـارسـا » سخن می راند، پس از فرو پاشی هخامنشیان به دست اسکندر گجستک ابالیش، دوره کوتاهی را سلوکیان در ایران فرمان راندند که با نیرومند گشتن اشکانیان ( پارت ها ) که یکی از سه خاندان بزرگ ایرانی تبار بودند، دگربار دریای پارس بدست اربابان راستین خود یعنی ایرانیان بازگشت، پس از اشکانیان، ساسانیان که خود را از بازماندگان و جانشینان کیانیان (هخامنشیان) می شمردند، گستره قلمرو ایران را به اوج شکوه پیشین باز گرداندند و دگر بار نه تنها دریای پارس بل که همه ی خشکی های نیم روز این دریا نیز به دامان راستین خویش( ایران) بازگشت، پس از گذشت نزدیک به پنج سده شکوه فرمانروایی ایران، توفان خانمان برانداز بی گانه وزیدن گرفت و تازیان(اعراب) ددمنش نافرهنگِ بیابان گرد به ایران یورش بردند، پس از گذشت کوتاهی از یورش دردبار تازیان بر ایران، همان گونه که تاریخ، پیش از آن هم گواه بود، فرهنگ بی گانه در فرهنگ کهن و چند هزارساله ایران فروکش نمود و از میان رفت و با سر کار آمدن سامانیان که از تیره ی ایرانی تباران بودند، پای بی گانگان از این سرزمین کوتاه گشت، گرچه که در دوره هایی کوتاه دگر بار گواه ددمنشی های گروه هایی بیابان گرد و بی فرهنگ همچون تاتارها و مغول ها بودیم اما باز هم پس از زمانی کوتاه ترک های تاتار که از تیره ی آلتاییک های زرد پوست بودند، فرهنگ ددمئشی و خون خواری آنان در فرهنگ با زیب و فر ایرانی گم گشت؛ در دوره ی صفویه پس از چیره گی کوتاه پرتغالی ها بر آبخست های(جزایر) ایرانی، مانند میان دریا(بحرین)،مسقط، عمان،هرمز که با نیرنگ و خیانت، در زمانی که شاه اسماعیل بفرنود جنگ های درونی و یورش ترکان عثمانی نتوانست از کیان ملی دریای پارس پدافند نماید ؛ دگر بار دریای پارس،لاور و میان دریا(بحرین) در زمان شاه عباس بزرگ پس از گذشت یک سده با فرماندهی ا... وردی خان به ایران بازگشت؛ به گفته استاد پیر نیا در کتاب سترگ « تاریخ ایران » اسپانیایی ها چندین بار پیک هایی نزد شاه عباس بزرگ با پیش کش هایی گران بها فرستادند، که پرتغالی ها دگر بار اجازه آمد و شد به میان دریا را داشته باشند، با آنکه شاه عباس آنان را به گرمی پذیرا شد هرگز درخواست آنان را برآورده نکرد و تنها از محاصره «جرون» بگذشت؛ و پس از درگذشت ا...وردی خان و روی کار آمدن امام قلی خان، «جرون» هم بدامان ایران بازگشت و قلعه پرتغالی ها در – جرون - ویران و یک دژ ایرانی آنجا ساخته شد، پس از درگیری میان دربار ایران و اسپانیا شاه عباس با کمک نیروی دریایی انگلستان و با خرید چند کشتی جنگی به پرتغالی ها یورش برد، و قشم و هرمز را از پرتغالی ها باز پس گرفت، با این شکست، پرتغالی ها با اجازه صید مروارید در میان دریا از همه ی بخش های اشغال شده ی ایران چشم پوشی کرده و مسقط و عمان را نیز به ایران باز گرداندند؛ پس رسیدن پادشاهی به شاه سلطان حسین، شاه بی کفایت صفوی، ایران از چند سو مورد یورش بی گانگان قرار گرفت و نیم روز دریای پارس یا همان میان دریا(بحرین)، بدست مشتی اعراب اشغال گشت، پس از روی کار آمدن نادر شاه بزرگ، پادشاه افشاریه نخستین کاری که پس از تاج گذاری و برون ساختن افاغنه،روس ها و ترکان عثمانی نمود، باز پس گرفتن عمان،مسقط و میان دریا بود، در پایان زندگانی نادر اختلافاتی پیش آمد و دوباره آرام آرام اعراب و شیوخ به دست درازی عمان و بحرین زدند تا اینکه کریم خان پادشاه زندیه پس از رها گشتن از درگیری های برون مرزی به اندیشه باز پس گرفتن آبخست های ایرانی و عمان و میان دریا(بحرین) شد، و برای اینکه درسی به شیوخ اشغال گر تازی و گوشمالی ای به دخالت های دولت بریتانیا بدهد، سپاهی را از خشکی و دریا به سوی آبخست های ایرانی فرستاد که در این لشکر کشی بصره نیز به زیر پرچم ایران درآمد، همان گونه که در دوره های پر فراز و نشیب تاریخ ایران بزرگ دیدیم، ایران از سه هزار سال پیش تا کنون خودسرانگی خود را نگاه داشته بود، تا اینکه بلای خانمان سوز بر سر ایران فرود آمد، و ترکان زرد پوستی که سال ها پیش، از تنگی جا و گرسنگی و به زور زندگی به سوی فلات ایران کوچ کرده بودند و تا کناره های دریای مازندران رسیده و گروهی نیز در زمان خلفای تازی بفرنام برده و غلامک به ایران و بغداد و شام آورده شده بودند، با دغل و نیرنگ برای خود، در دربار خلافت جاه و مکانی باز کرده و بر سر کار آمدند؛ و قاجاریه این بلای جان کاه ایران زمین، ذره ذره این خاک را از نابکاری به دشمن بداد؛ کنون بر ماست که همانند فرزندانی شایسته برای پدافند از کیان و شکوه ملی - میهنی خویش در برابر بی گانگان بایستیم؛ این بسیار دردآور و ناخرسند است که با داشتن چنین سند ها و گواه های پویا و بارز تاریخی، کشورهای بی گانه ی باختری و کشور های کوچک و ناچیز تازی، که به گواه تاریخ ایران، از قلمرو های ایرانی بودند، امروز با بی شرمی هرچه تمام و نابخردی، اندیشه ی خام و نابکار خویش را می پرورانند و تا جایی پیش می روند که در نقشه های بین المللی نیز دست به دروغ و ناراستی زده و شاخاب پارس را خلیج العربی می نامند، و امارات نیز تا آن اندازه بی پروا گشته که حتا آبخست های تنب بزرگ و کوچک و بومسا(ابو موسی) را خواستار است، و وزیر برون مرزی میان دریا(بحرین) به ایران بهتان اشغال زده و ایران را به رژیم اسرائیل مانند می زند، ما چه کرده ایم ...؟!، مانندی کار ما، بسان میزبان ایست که کلید در دست دارد و دزدان در خانه ی او مهمانند و او برای شدن به درون خانه ی خـود از آنان اجازه گرفته و با ارج و احترام در میزند...!، بسیار شگفت است! این بس نیست که ما تنها برای نشان دادن اینکه در اندیشه شاخاب پارس هستیم، چند خیابان و پل را به نام دریای پارس بنهیم، و برای تهی نبودن سخن، چند همایش بر پا و یک روز را در گاهشمار دولتی به نام روز ملی خلیج فارس بنامیم؛ اینان همه در راستای پدافند از کیان میهنی ایران بزرگ، نیک است، اما، در خور پسند نیست، کنون بر مرمان و دولت مردان ایران بزرگ شایست و بایست است که در برابر این تجاوزهای فرهنگی و سیاسی، موضعی روشن پیدا کرده و سرسختانه دستان بی گانگان را نه تنها از شاخاب پارس و نیم روز آن که در اشغال شیوخ تازیست کوتاه کند، بل که در پدافند همه ی مرزهای فرهنگی و سیاسی ایران برآیند، و با برون ساختن دژخیمان از نیم روز ایران، به باز پس گیری سرزمین های اشغالی ایران (مسقط، عمان ، بحرین و اران ) دست یازیده و همچنین دستان نابکار و نابخرد ترکان آلتاییک را از حقوق دریای مازندران کوتاه کنند، تا دگر نیازی به نام گذاری خیابان ها و پل ها و برگزاری همایش به نام دریای مازندران از روی آزمندی نداشته باشیم، باشد که روز ملی - دریای مازندران و شاخاب همیشگی پارس - روز جشن میهنی برای ایرانیان و روز باز گشت سرزمین های اشغال شده باشد، و این به انجام نخواهد رسید مگر آن که، تک تک ایرانیان و ایرانی تباران با هم به یک پارچگی ملی رسیده، و در کنار آنان نیز، دولت مردان مقتدرانه پا به پای مردم در برابر این تجاوز های فرهنگی و سیاسی بایستند.
به امید یکپارچگی همه ی ایرانی تباران ( مازنی ها،تالشی ها، آذری ها، کردها، خوزی ها، مکرانی ها،هیرکانی ها، بلوچ ها و فارس ها) و برپا گشتن ایران بزرگ
گزارش و نگارش : دارا
با سپاس دارا ./ www.jsiran.blogfa.com
|